وقتی این شعر رو خوندم انقدر هوایه چشمام ابری شد و بارید که هیچ چیز نمی تونست اینکار رو باهاش کنه / واسه کسایی که هنوز حال و هوایه دوران بچگی دارن هنوز مثه من حسرت بچه شدن می خورن و بزرگترین افسوس تو زندگی شون بزرگ شدن هست پیشنهاد می کنم این شعر رو با حال و هوایه قشنگ خودشون بخونن
بزرگترین آرزویه من تو زندگی اینه که دوباره برگردم به دوران بچگی
دلم لک زده واسه بازی کردن با پدرم / الان دیگه حاله سلام کردن بهش رو ندارم
دلم لک زده برم تو آغوشه مادرم زاااااااااااار بزنم گریه کنم که مامان چرا نمی ریم خونه خاله می خوام با مریم و مجتبی بازی کنم / الان چند ساله که خاله رو ندیدم مریم بزرگ شده دیگه نمی شه باهاش بازی کرد مجتبی بزرگ شده دربه در کار و زندگیه دیگه
نمی تونم پیداش کنم و باهاش حتی حرف بزنم چه برسه به بازی
باهاشون از ته دل می خندیدم از ته دل گریه می کردم از ته دل از ته دل
الان نه خنده می کنم نه گریه چه برسه از ته دل فقط می دوام که زنده بمونم
وااااااااااااااااااااااااااااااای خدایا چقدر دلم تنگ شده واسه اون روزهایه آروم و
بی مسئولیت / بدون اینکه فکر آینده باشی بدون اینکه قرض داشته باشی بدون اینکه بدونی و بفهمی نارفیقی یعنی چی دروغ یعنی چی سختی و مشکلات یعنی چی نامردی یعنی چی دولت یعنی چی جامعه یعنی چی کار یعنی چی ......
بدون اینکه بدونی عشق یعنی چی ولی عاشق بودی / عاشق اسباب بازی هات عاشق عاشق پدر و مادرت عاشق هم بازی هات عاشق مسافرت با پدر و مادرت عاشق .......
چرا ما بزرگ می شیم؟ چرا ما از اون سادگی جدا می شیم چرا ما از اون آرامش جدا می شیم چرا از عاشقی جدا می شیم چرا چرا چرا چرا چرا چرا
پا به پای کودکی هایم بیا کفش هایت را به پا کن تا به تا
قاه قاه خنده ات را ساز کن باز هم با خنده ات اعجاز کن
پا بکوب و لج کن و راضی نشو با کسی جز دوست همبازی نشو
بچه های کوچه را هم کن خبر عاقلی را یک شب از یادت ببر
خاله بازی کن به رسم کودکی با همان چادر نماز پولکی
طعم چای و قوری گلدارمان لحظه های ناب بی تکرارمان
مادری از جنس باران داشتیم در کنارش خواب آسان داشتیم
یا پدر اسطوره دنیای ما قهرمان باور زیبای ما
قصه های هر شب مادربزرگ ماجرای بزبز قندی و گرگ
غصه هرگز فرصت جولان نداشت خنده های کودکی پایان نداشت
هر کسی رنگ خودش بی شیله بود ثروت هر بچه قدری تیله بود
ای شریک نان و گردو و پنیر ! همکلاسی ! باز دستم را بگیر
مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست آن دل نازت برایم تنگ نیست؟
حال ما را از کسی پرسیده ای ؟ مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
حسرت پرواز داری در قفس؟ می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
سادگی هایت برایت تنگ نیست؟ رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست؟
رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟ آسمان باورت مهتابی است ؟
هرکجایی شعر باران را بخوان ساده باش و باز هم کودک بمان
باز باران با ترانه ، گریه کن ! کودکی تو ، کودکانه گریه کن!
ای رفیق روز های گرم و سرد سادگی هایم به سویم باز گرد
سلام دوست خوبم من از فردا تا یه مدتی نیستم اگه زحمتی نیست داخل وبلاگم مطلب بزارین ممنون میشم
اینجا بارونه.... ولی قشنگه. مرسی داداشم که این حال و هوا رو بهم دادی
یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم
چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باش
بی خیال داداش من نمی خوام برگردم به دوران بچگی من می خوام برم به 18 سالگی. حال ندارم دوباره بچه بشم مجبور بشم برم مدرسه دوباره همون شیطنت ها را بکنم. گناه دارن معلم هامون. مدیرمون از همه بدتر
مرسی دوست عزیز تو این بلبشو بازار زندگی چه حال خوشی داشت این شعر پر گریه
علی داداش اگه راهی پیدا کردی واسه برگشتن به اون ایام ما رو هم خبر کن ....بخدا من حاضرم معامله کنم با اوس کریم....برم گردونه به دو سه سالگی وتا همین سن بیشتر بهم عمر نده....بقیه اش واسه خودش.......داخل توهم شدیم اساسی سر صبحی.......اما راست میگی ....از همش باحال تر اون حال و هوای بی تکلفیشه.......چیزت هم به دنیا بدهکار نیست...واسه خودت پادشاهی میکنی....باور کن از یه پادشاه هم بهتر زندگی میکنن این بچه ها.....بسه بابا طرف چند دقیقه اس سلام کرده روبروم آویزونه.. منم تو توهم علیرضا
83304 بازدید
368 بازدید امروز
367 بازدید دیروز
1154 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian