روزی پسر بچه ای در خیابان سکه ای یک سنتی پیدا کرد.او از پیدا کردن این پول آن هم بدون هیچ زحمتی خیلی ذوق زده شد. این تجربه باعث شد که
بقیه ی روزها هم با چشم های باز سرش را به پایین بگیرد.
او در مـدت زندگیـش ۲۹۶ سکــه ی یک سنتی , ۴۸سکــه ی پنج سنتی
۱۹سکه ی ده سنتی , ۱۸سکه ی بیست وپنج سنتی و ۲ اسکناس مچاله یک دلاری پیدا کرد!یعنی در مجموع سیزده دلارو هفتادوشش سنت.
در برابر به دست اوردن این مقدار پول , او زیبایی دل انگیزه ۲۵۵۸۰ طلوع خورشید,درخشش ۱۱۲رنگین کمان و منظره ی درختان زیبا را از دست داد.
او هیچگاه حرکت ابرهای سفید را بر فراز اسمان , در حالیکه از شکلی به شکل دیگر در می آمدند , را ندید! درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر, هرگز جزئی از خاطرات او نشد. و هرگز با دیدن کوچ پرندگان دلش کوچ نکرد.
نتیجه : همه ی ما میدانیم که ما هم به نوعی مثل این فرد هستیم! او به دنبال پیدا کردن سکه ای و ما به دنبال چیز دیگر... بیایید از زندگی , این نعمت بی نظیر خداوندی لذت ببریم
اسخ
بر روی ما نگاه خدا خنده می زند
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او میگشاید ... او که به لطف و صفای خویش
گویی که خاک طینت ما را ز غم سرشت
طوفان طعنه خنده ما را زلب نشست
کوهیم و در میانه دریا نشسته ایم
چون سینه جای گوهر یکتای راستیست
زین رو به موج حادثه تنها نشسته ایم
ماییم ... ما که طعنه زاهد شنیده ایم
ماییم ... ما که جامه تقوا دریده ایم
زیرا درون جامه به جز پیکر فریب
زین راهیان راه حقیقت ندیده ایم
آن آتشی که در دل ما شعله میکشد
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود
دیگر به ما که سوخته ایم از شرار عشق
نام گناهکاره رسوا نداده بود
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان
در گوش هم حکایت عشق مدام ما
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما
کاشکی میشد به همین راحتی که میشه گفت بیخیال سکه ها شد .
زندگی ميکنم ............
حتی اگر بهترين هايم را از دست بدهم!!!
چون اين زندگی کردن است که بهترين های ديگر را برايم ميسازد
بگذار هر چه از دست ميرود برود....!!!!
من آن را ميخواهم که به التماس آلوده نباشد
... حتی زندگی را ....�
داداش علیرضا
سلام
فدات شم داداش.....دلم برات تنگ شده بود
داداش...یه کم گرفتارم....ولی از دوشنبه تمام می شه و به دست بوسی خدمت می رسم
یگانه ای دادا
همه عمر سرمون پایینه واز دیدن خیلی از مواهب زندگی محروم میشیم....راست میگی علی جون بخصوص ما جماعت توسری خور ایرونی.....مثه بزاخفش سرمونو انداختیم پایین با سرعت داریم میریم سمت خوشبختی البته پس پسکی....امروز دلم خیلی پره بخوام بحرفم از پستت بیشتر میشه.....بقول پوریا دادا..... بی خی خی
آقا احسان ممنون که به من سر می زنی داداشه گلم
داش پوری می خوامت داداش
خیلی مخلصیم لطف کردی
خیل یداستان زیبایی بود موفق باشی
سیزده دلار و خورده ای.مایه دار شده بودا اونم تو وضع الان مملکت!
ولی خدایی قشنگ بود.ما دنبال چیز دیگری هستیم باور کن!!!!!!!!!
از عكسي كه براي پرو فايلت گذاشتي خيلي خوشم اومد يه حسي داره و مطلبت هم جالب بود
نام عشق
�دور حرم دویده ام صفا و مروه دیده ام
هیچ کجا برای من کرب وبلا نمی شود�
استاد سازگار
غزلی نذر حضرت زهرا(س)
همین که دست قلم در دوات می لرزد
به یاد مهر تو چشم فرات می لرزد
نهفته راز �اذا زلزلت� به چشمانت
اگر اشاره کنی کائنات می لرزد
�هزار نکتهء باریک تر ز مو اینجاست�
بدون عشق تو بی شک صراط می لرزد
مگر که خار به چشمان خضر خود دیدی
که در نگاه تو آب حیات می لرزد
تو را به کوثرو تطهیرو نور گریه مکن
که آیه آیه تن محکمات می لرزد
کنون نهاده علی سر،به روی شانهء در
و روی گونهء او خاطرات می لرزد
غزل تمام نشد،چند کوچه بالاتر
میان مشک سواری فرات می لرزد
سپس سوار می افتد ،تو می رسی از راه
که روضه خوان شوی اما صدات می لرزد
□□□
وعصر جمعه کنار ضریح روی لبم
به جای شعر دعای سمات می لرزد ...
83223 بازدید
287 بازدید امروز
367 بازدید دیروز
1073 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian